همسرت را بکش و آزاد شو! روایت چهره ابلیس گونه یک مرد انگلیسی در رمانی از نویسنده فرانسوی
یکی از برترین آثار فردریک دار، نویسنده چیره دست فرانسوی، رمانی با عنوان «آموزش آدمکشی» است؛ اثری که با زیرکی و دقتی مثال زدنی، چهره ای شیطان صفت از یک مرد انگلیسی را در برابر مخاطب قرار می دهد. داستانی که با بهره گیری از تعلیق های هوشمندانه و شخصیت پردازی عمیق، مفاهیمی همچون وسوسه، جنایت، شور و آزادی را درهم می آمیزد.
چهره درخشان فردریک دار در ادبیات
فردریک دار که در سال ۱۹۲۱ متولد و در سال ۲۰۰۰ درگذشت، یکی از پرکارترین نویسندگان ادبیات پلیسی فرانسه و جهان محسوب می شود. او با نوشتن بیش از ۳۰۰ رمان و استفاده از ۲۰ نام مستعار، تاثیری چشمگیر بر شکل گیری ادبیات مهیج و پلیسی گذاشت. از مهم ترین آثار او که به فارسی نیز ترجمه شده اند، می توان به:
- مرگی که حرفش را می زدی
- کابوس سحرگاهی
- چمن
- قاتل غمگین
- آموزش آدمکشی
اشاره کرد. مجموعه آثار دار در ایران با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شده اند.
خلاصه ای از داستان «آموزش آدمکشی»
رمان «آموزش آدمکشی» که اولین بار در سال ۱۹۷۱ منتشر شد، داستانی مهیج را در قالب دو بخش: «آموزش» و «قتل» روایت می کند. در این کتاب، با معرفی تدریجی شخصیت ها، ماجراهایی به وجود می آید که در پیچیدگی های عشق ممنوع، حسادت، وسوسه و سرانجام جرم فرو می روند.
شخصیت ها؛ پازل دقیق ذهن نویسنده
فردریک دار با چیره دستی، شخصیت هایی همچون پروفوسور ناکس (پیشگو و روان کاو پیر انگلیسی)، بانی (پیشخدمت مرموز و ابلیس گونه)، روبر (مرد فرانسوی عاشق) و سیلویا (زن ستیز، مستبد و مقتول داستان) را خلق می کند. روابط افراد در بستری تیره و پر از تعلیق شکل می گیرند و القای وسوسه از سوی بانی به صورت تدریجی و مرموز طراحی شده است.
مانیفست فرهنگی و انگلستانی ستیزی در لایه های داستان
فردریک دار با انتخاب شخصیت های انگلیسی در مقابل شخصیت های فرانسوی، تقابل فرهنگی جالبی را عرضه می کند. او جنس وسوسه گری و نیرنگ را در قامت «بانی»، پیشخدمت پروفسور، به مخاطب نشان می دهد. در توصیفی از بانی آمده است:
«مرد انگلیسی می توانست بی رحمانه ترین و بدترین حرف ها را با لحن گفت وگوی روزمره بیان کند.»
جملاتی از این دست و توصیف های دقیق فرهنگی گواه آن اند که انگلیسی ها در این رمان تجسم شیطان مدرن هستند. دار حتی با ارجاع به چرچیل و مقایسه های فرهنگ انگلیسی و فرانسوی، این لایه های فرهنگی را در عمق داستان می گنجاند.
روایت تراژدی در لباس رمان پلیسی
داستان «آموزش آدمکشی» نوعی تراژدی کلاسیک مدرن است. پروفسور ناکس مانند کاهنان پیشگو در تراژدی های یونانوار عمل می کند، بانی نقش شیطان و وسوسه گر را دارد و روبر، نقش مکبثی را برعهده دارد که قدم به قدم به سوی قتل همسرش سوق داده می شود.
وسیله قتل؟ دست های معشوقه مارتین. طرح قتل؟ استفاده از اتفاقی ساده، لیز خوردن در کابین پلاژ!
زنی که باید کشته می شد؟
سیلویا، زنی است که تمامی شخصیت ها—از بانی گرفته تا پروفسور و حتی مخاطب—او را زنِ شایسته مرگ می پندارند. دلیل؟ خیانت، زورگویی، کنترل و آشفتگی درونی. جملاتی که از شخصیت ها در مورد سیلویا ذکر می شود، عملاً او را در جایگاه عامل فساد و تیره کننده زندگی معرفی می کنند:
- «این زن حتی در مسائل پیش پاافتاده رفتاری نفرت انگیز داشت.»
- «از سه متری بوی تهاجم زن را حس می کرد.»
- «او می توانست با یک نگاه نفرت دیگران را برانگیزد.»
مرد انگلیسی؛ چهره ابلیس در قالب انسان
شخصیت بانی، دقیقاً مطابق با نقش سنتی شیطان در عرفان و ادبیات، کار می کند: دلسوز، مشاور و راهگشا، اما در اصل فریب کار و جنایت آفرین. او ذهن روبر را می شکافد و باور غلط «قتلِ راه رهایی» را در آن قرار می دهد. نمونه ای از وسوسه های او این جمله است:
«کشتن سیلویا، تصحیح ساده یک خطاست؛ نه جنایت.»
یا:
«آزادی شما توی کابین پلاژتون شکل می گیره. این، از همین حالا، توی آسمون نوشته شده.»
پایان بندی هوشمندانه با اجرای عدالتی دیروقت
شاید خواننده انتظار داشت قتل پنهان بماند؛ اما پروفسور ناکس، نخ داستان را مجدد به هم وصل می کند. رشته های تعلیق باعث بروز حقیقت می شوند و شخصیت های روبر و مارتین، در نهایت همچون شخصیت های تراژدی، سرنوشت خود را با سکوت و بیم پذیرا می شوند.
اما از همه دردناک تر، رفتار نهایی بانی است که در لحظه افشاگری، چهره ای بی تفاوت دارد؛ همان گونه که شیطان در سنت دینی، پس از وسوسه گری عقب می نشیند و می گوید:
«من فقط نشان دادم، تو خودت انتخاب کردی!»
جمع بندی؛ استاد وسوسه، قاتل بی دست
«آموزش آدمکشی» تجسم مدرن تراژدی کلاسیک و روایت دقیق چگونگی کاشته شدن بذر جنایت در ذهن انسان هاست. بانی همان ابلیس مدرن است که نه با چنگ و دندان، بلکه با کلمات نرم و تحلیل روانی، انسان را به پرتگاه می برد.
در این اثر، فردریک دار به درستی موفق شده است یک دشمن فرهنگی و انسانی را در بن مایه داستان، بی آنکه مخاطب متوجه شود، همدست جرم کند. همچون آیینه ای در برابر خود ما.
همسرت را بکش و آزاد شو! روایت چهره ابلیس گونه مرد انگلیسی در داستانی است که جنایت را نه با خون، بلکه با بی رحمی عقل و منطق توجیه می کند.
نظرات کاربران